‌واو حالیه



پژوهش مرده است

 

*پژوهش» نیز مانند بسیاری از فعالیت های دانشگاهی، اخلاق خاص خود را دارد. البته منظور من از اخلاق، باید و نباید های روشی(مانند امانت داری در نقل منابع یا .) نیست. بلکه اخلاق پژوهش را باید در یک گام عقب تر نیز جستجو کرد. از این مرحله از اخلاق پژوهشی عموما با نام روحیه پژوهش» یاد می کنند اما این تعبیر بسیار رهزن و گمراه کننده است و به نظر می رسد که اگر همان تعبیر اخلاق پژوهش» را توسعه معنایی بدهیم، راحت تر به مقصود می رسیم. مخصوصا که بی اخلاقی پژوهشی» عنوان بهتری برای نشان دادن وضعیت کنونی است تا نداشتن روحیه پژوهش».

 

ادامه مطلب


بسم الله الممتحن

 

کسی که لاف عقل می زند، بیش تر بی عقلی می کند

کسی که لاف علم می زند، نادان تر می شود

کسی که لاف فهم و شعور می زند، کم شعورتر می شود

کسی که لاف مال می زند، نیازمند تر می گردد

کسی که.

.

.

انگار نه؛ یقینا پروردگار متعال ما را با لاف هایمان می آزماید و دروغ های ما را رسوا می کند. شوخی که نیست، هم در قرآن فرستاده و هم در حدیث قدسی گفته. بزرگ خدایی است و عجب حکمتی دارد!


ب

 

به گمانی که الان دارم، هولناک ترینِ کار ها نفوذ و واکاوی و نهایتا تشریح چیزهایی است که بر انسان می گذرد. 

این جهان بیرون نیست که ما را (منظورم انسان هاست به مثابه یک نوع) می سازد. بلکه جهان بیرونبا همه کاستی ها و زشتی هایش، متعادل شده و فیلتر شده درونیات هولناکی است که انسان ها دارند. 

روان کاوی، تلاشی بود که سعی کرد کمتر از بقیه مضحک باشد، اما سرنوشتت جور دیگری رقم خورده بود.

 


بسمه تعالی

 

به متین؛

درباره اندیشه، فرم و تحول ایماژ ها

 

 

نوشته زیر انضمامی ترین نوشته ای است که تا الان نوشته ام و فکر می کنم نوشتن آن در این دقایق، ضروری ترین کاری است که می توانستم انجام دهم.

هیچ چیزی را نمی توان انضمامی تر از مسئله ای که در مورد آن خواهم نوشت پیدا کرد. در واقع ما در مورد مسائل انضمامی به طور بسط یافته ای دچار توهم هستیم. آن چیزهایی که تاکنون انضمامی فرض می شدند در میان هاله های غلیظ انتزاعیات، هیجانات و احساسات جا گرفته اند. انضمامی ترین مسئله همواره بنیادی ترین مسئله است. برای پرداختن به چنین نکته ای نیاز به استدلال نیست. ما امور را یا می دانیم یا نمی دانیم. آنچه را که می دانیم دانسته ایم و آنچه را که نمی دانیم، حقیقتا نمی دانیم. تفاوت تنها در اجمال یا تفصیل آنهاست.

 

ادامه مطلب


 

 

نسخه موبایل

 

 

نسخه ویندوز

 

 

لینک نسخه

ios

(نسخه ios سروش از روی اپ استور حذف شده. به صورت لینک مستقیم هم جایی پیدا نکردم. ولی احتمالا از طریق آی اپس که لینکش رو گذاشتم بشه دانلود کرد)

 

.

.

.

بله نسخه ios

 

 

بله نسخه اندروید

(از طریق این لینک میشه به نسخه تحت وب بله هم دسترسی داشت)


بسمه تعالی

 

به متین؛

درباره اندیشه، فرم و تحول ایماژ ها

 

 

نوشته زیر انضمامی ترین نوشته ای است که تا الان نوشته ام و فکر می کنم نوشتن آن در این دقایق، ضروری ترین کاری است که می توانستم انجام دهم.

هیچ چیزی را نمی توان انضمامی تر از مسئله ای که در مورد آن خواهم نوشت پیدا کرد. در واقع ما در مورد مسائل انضمامی به طور بسط یافته ای دچار توهم هستیم. آن چیزهایی که تاکنون انضمامی فرض می شدند در میان هاله های غلیظ انتزاعیات، هیجانات و احساسات جا گرفته اند. انضمامی ترین مسئله همواره بنیادی ترین مسئله است. برای پرداختن به چنین نکته ای نیاز به استدلال نیست. ما امور را یا می دانیم یا نمی دانیم. آنچه را که می دانیم دانسته ایم و آنچه را که نمی دانیم، حقیقتا نمی دانیم. تفاوت تنها در اجمال یا تفصیل آنهاست.

 

ادامه مطلب


بسمه تعالی

 

به شدت احساس می کنم یکی از ضروری ترین کارهایی که همه» باید انجام بدهیم، نوشتن است.

منظور من از نوشتن این نیست که برویم و هر چه درونمان داریم به بقیه بگوییم. چنین کاری را شاید بتوان با اشتراک گذاری لحظات تهوع توسط بیمار مقایسه کرد.

نه

نوشتن اینها نیست. ما نباید در نوشتن هدفی خودخواهانه داشته باشیم. بلکه من با نوشتن خودم را مجددا می شناسم و به دنبال این خودشناسی، دیگران را هم به رسمیت می شناسم. منظورم این است که نوشتن در آنِ واحد دو هدف دارد: بازشناسی خود و بازشناسی دیگران. اگر بخواهم همین را با تعبیر دیگری بگویم و از آن نتیجه دلخواهم را بگیرم با اینطور بیان کنم: شخصی ترین و درونی ترین هدف در نوشتن هیچ مرزی با اهداف بیرونی و غیر شخصی ندارد. اینکه ما تصور کنیم گاهی برای دل خودمان می نویسیم و گاهی برای مطالعه بقیه، حرف گزافی است. می خواهم بگویم راهی که پیش روی نویسنده(به معنای عام کلمه) وجود دارد صرفا شامل دو گزینه است: آیا او انسان متعهدی است یا نه؟

ادامه مطلب


بسمه تعالی

 

 

(به دنبال صحبتی که با یکی از رفقا(م.ح) داشتم. قرار شد به صورت متنی نظرم را به اشتراک بگذارم. حقیقتا متن خوبی از آن در نیامد. اون بنده خدا هم با اینکه نگفت، ولی معلوم بود که راضی نبوده. به هر حال، ایده های متن برای خودم هنوز تازه است و جای بررسی بیشتر دارد. اما شکل و شمایل و بیانش افتضاح است)

 

 

درباره اندیشه، فرم و تحول ایماژ ها

 

 

نوشته زیر انضمامی ترین نوشته ای است که تا الان نوشته ام و فکر می کنم نوشتن آن در این دقایق، ضروری ترین کاری است که می توانستم انجام دهم.

هیچ چیزی را نمی توان انضمامی تر از مسئله ای که در مورد آن خواهم نوشت پیدا کرد. در واقع ما در مورد مسائل انضمامی به طور بسط یافته ای دچار توهم هستیم. آن چیزهایی که تاکنون انضمامی فرض می شدند در میان هاله های غلیظ انتزاعیات، هیجانات و احساسات جا گرفته اند. انضمامی ترین مسئله همواره بنیادی ترین مسئله است. برای پرداختن به چنین نکته ای نیاز به استدلال نیست. ما امور را یا می دانیم یا نمی دانیم. آنچه را که می دانیم دانسته ایم و آنچه را که نمی دانیم، حقیقتا نمی دانیم. تفاوت تنها در اجمال یا تفصیل آنهاست.

 

ادامه مطلب


نگفتمت مرو آنجا که پادشات منم

در این سراب فنا چشمه حیات منم

و گر به خشم روی صد هزار سال ز من

به عاقبت به من آیی که منتهات منم

نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی

که نقش بند سرا پرده رضات منم

نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی

مرو به خشک که دریای با صفات منم

نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو

بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم

نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند

که آتش و تبش و گرمی هوات منم

نگفتمت که صفت های زشت بر تو نهند

که گم کنی که سر چشمه صفات منم

نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت

نظام گیرد خلاق بی جهات منم

اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاست

و گر خداصفتی دان که کدخدات منم

 

؟؟؟؟


.

بسم الله الرحمن الرحیم

فعالیت های پروپاگاندایی ایالات متحده علیه شوروی در طول جنگ سرد

سید محمد یحیی هاشمی

 

 

کشور ایالات متحده آمریکا در طول تاریخ خود به دلیل موقعیت و قدرت ی برجسته اش، تاکنون با چالش ها و دشمنی های زیادی روبرو بوده است که هر کدام از این خصومت ها ظرافت ها و استراتژی های خاصی را می طلبیده است. گسترده ترین چالش ایالات متحده به دورانی برمی گردد که از آن با تعبیر جنگ سرد» یاد می شود. جنگ سرد شامل زورآزمایی های دو قطب برجسته دهه های 40 تا 90 میلادی می شود که در عرصه های گوناگونی تجلی داشته است. یکی از این عرصه های عرصه تبلیغات و جنگ رسانه ای دو کشور بوده که تاثیرات بسیار زیادی بر سرنوشت این تخاصم داشت.

مهم ترین اقدامات رسانه ای و تبلیغاتی دولت آمریکا توسط دو جریان عمده پیگیری می شد. جریان اول جریان موسوم به مک کارتیسم است. دکتر مراد فرهاد پور در ترجمه کتاب تجربه مدرنیته اثر مارشال برمن مک کارتیسم را چنین تعریف می کند: فعالیت های ضد کمونیستی سناتور مک کارتی در آغاز دوره جنگ سرد که موجب شد موجی از عوام فریبی، سانسور، فهرست های سیاه، گزینش شغلی، مخالفت با روشنفکران، افشاگریها و دادگاه های نمایشی و تفتیش عقاید، فضای اجتماعی آمریکای دهه 1950 را دربرگیرد. بسیاری از افراد به ویژه روشنفکران به اتهام کمونیست بودن شغل خود را از دست دادند و به طریق مختلف آزاد و اذیت شدند. نکته جالب توجه شباهت تمام عیار این مبارزه ضد کمونیستی با روش های مرسوم در کشور های کمونیست بود.» (برمن، 1379: 45) مثال بارز این نکته دکتر فرهاد پور، هنرمند مشهور چارلی چاپلین است که پس از مدتی به دلیل فشارهای فراوان به انگلستان مهاجرت کرد.

در نسخه اینترنتی دانشگاه بریتانیکا این جریان با تفصیل بیشتری معرفی شده و صفحه مربوط به مک کارتیسم، می توان اطلاعات بیشتری را جستجو کرد. در این صفحه به سخنرانی مشهور سناتور مک کارتی اشاره شده که وی با اشاره به لیستی که در دست داشت و ادعا می کرد شامل اسامی بسیاری از هنرمندان و روشنفکران مدافع کمونیسم است، باعث به راه افتادن موج عظیمی علیه نیروهای بسیاری از نیروهای فرهنگی آمریکایی می شود. موج عظیمی که به تعبیر سناتور مک کارتی نبردی میان مسیحیت و بی خدایی کمونیستی بود.

یکی از کتاب های چاپ شده در مورد سناتور مک کارتی و فعالیت های وی، کتابی است از مدفورد استنتن اوانز، ژورنالیست آمریکایی با نام Blacklisted by history: the untold story of senator JOE McCARTHY که به تعبیر ان کولتر، ستون نویس مشهور و مفسیر ی جمهوری خواه، مهم ترین کتاب نوشته شده بعد از انجیل است. در این کتاب نویسنده تلاش می کند اطلاعات جامعی از عملکرد کلی سناتور مک کارتی ارائه دهد، خصوصا که زیر عنوان این کتاب نیز مستقیما به این مسئله اشاره می کند: And his fight against America’s enemies.

جریان دوم، جریانی است که توسط سازمان جاسوسی CIA و با محوریت اعمال این سازمان راهبری می شده است. یکی از منابعی که در این مورد تالیف شده است کتابی است از تاریخ نگار و نویسنده بریتانیایی فرانسیس استونر سندرز با عنوان جنگ سرد فرهنگی». همان طور که از زیرعنوان این کتاب بر می آید(The CIA and the World of Arts and Letters) این کتاب بر نقش سازمان جاسوسی سیا بر تحولات فرهنگی جنگ سرد اشاره دارد. نویسنده در مقدمه این کتاب به برنامه های پنهانی و محرمانه دولت آمریکا و پرپاگاندای صورت گرفته توسط این دولت در اروپای غربی اشاره شده است. استونز در این مقدمه به فعالیت هایی چون تاسیس کنگره آزادی فرهنگی و استخدام بیش از ده ها پرسنل و همچنین انتشار کتب و مجالات پرتعداد از سوی سیا اشاره می کند. این فعالیت ها عموما به وسیله مایکل جوسلسون، نیروی سازمان CIA در طول سال های 1950 تا 1967 ایجاد و هدایت می شده. البته نویسنده ابتدای فعالیت های سازمان جاسوسی CIA را از سال 1947 می داند، زمانی که با ایجاد یک کنسرسیوم متشکل از نیروهای فرهنگی سابقا وفادار مارکسیسم(که اکنون به خاطر فشار های شوروی گریخته بودند) قصد درانداختن طرحی را داشتند که نویسنده با تعبیر مسیر آمریکایی» از آن یاد می کند. (Saunders, 1999: 1-6)

از سوی دیگر، سازمان سیا در درون خود کشور آمریکا نیز بیکار نبود و فعالیت های بسیاری را صورت می داد. عمده این فعالیت ها در سینما و از طریق هالیوود صورت گرفت. اولین اقدامات توسط اداره هماهنگی برنامه صورت گرفت. اداره هماهنگی برنامه که به عنوان اتاق فکر سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا شناخته می شود تحت نظارت وزارت کشور و دفاع آمریکا فعالیت می کرد اما در واقع در سازمان اطلاعات مرکزی مستقر بود. (Shaw, 2007: 75-79) از جمله اقداماتی که این نهاد انجام داد مذاکره دو تن از اعضای این اداره با بیوه جورج اورول، نویسنده رمان قلعه حیوانات» مبنی بر در اختیار گرفتن حق تولید فیلم و انیمیشن از این اثر بود، زیرا هر چه که بود، اورول در این کتاب به شدت به سردمداران رژیم کمونیستی و سوسیالیستی تاخته بود. تونی شاو در کتاب خود ادعا می کند که اداره هماهنگی به این دلیل رمان قلعه حیوانات را انتخاب کرد که قابلیت ساخت انیمیشن از روی آن به راحتی وجود داشت و مردم بی سواد کشورهای در حال توسعه و کارگران صنعتی کشور های در حال توسعه می توانستند معنای آن را بفهمند.(همان، 2007: 75-79) این فیلم با وجود تلاش آمریکایی ها برای کمرنگ نشان دادن نقش خود در تولید آن توفیقی نیافت اما توجهات بسیاری را جلب کرد، زیرا سازندگان این فیلم، انتهای این فیلم را که شامل کنایه ای دو سویه هم به سردمداران نظام کمونیسم و هم سردمداران نظام سرمایه داری بود را دستکاری کردند تا مسقیما پیامی ضد کمونیستی را انقال دهد. (Leab, 2007: 137) اواخر دهه 50 میلادی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در عرصه سرمایه گذاری مخفیانه در فرآیند توزیع فیلم های خارجی در مناطقی از جهان که مستعد پذیرش ایدئولوژی کمونیسم بودند خبره شده بود. (Shaw, 2007: 76) برای مثال می توان به اشاعه و انتشار گسترده فیلم های ذکرخوانی اسپانیولی زبان متعلق به پدر پیتون در آمریکای جنوبی اشاره کرد که با هدف ترویج کاتولیسیسم و اتحاد خانوادگی و دعا خوانی می توانست سد دفاعی محکمی برابر کمونیسم باشد. (Gribble, 2003: 543) مجموعه فیلم های مستند چرا می جنگیم از کارگردان مشهور فرانک کاپرا نمونه دیگری از این جریانات بود. سیا با راهنمایی کمیته روان شناسی راهبردی سعی کرده بود جزئیات دقیقی از شرایط شوروی را به دست این کارگردان برساند تا بتواند از این اطلاعات در فیلم هایش استفاده کند. (Bushnel, 2006: 37) البته فرانک کاپرا تنها سینماگری نبود که مستقیما به سیا وارد همکاری شد. کمیته آزادی فرهنگی(که بالاتر در مورد آن نقل شد) توانسته بود با افرادی چون ماکیل ردگریو، جوزف مانکیویچ و . همکاری کند.(همان، 2006: 39) هری روزیتسکی در کتاب عملیات های سری سیا توضیح می دهد که اواخر دهه 1950 تا اویل دهه 1960 دوران طلایی مبارزات تبلیغات مخفی سیا بود، ولی سرانجام اواخر دهه 1960 این تلاش های کمتر شد. (Rositzke, 1988: 156) پل بری، یکی از افسران سیا هم سال ها بعد در مصاحبه با تریشا جنکیز مولف کتاب دلقک ها و آدمکش ها: نقش سازمان سیا در هالیوود توضیح داد که در طول جنگ سرد ده ها قسمت از مجموعه تلوزیونی سلسله در آلمان شرقی منتشر شد تا شهروندان این سرزمین با فرهنگ سرمایه داری و زندگی پرزرق و برق آن آشنا شوند. (جنکینز، 1394: 29)

این ها نمونه ای از فعالیت های تبلیغی دولتی در امریکا بودند که نشان می دهند که نبرد فرهنگی در طول جنگ سرد چگونه و از طریق چه کانال هایی پیش برده می شد. کانال رسمی تحت عنوان فعالیت های گسترده مک کارتیسم و فعالیت های جاری در لایه های پنهانی تر با محوریت سازمان سیا هم در آمریکا و هم در دیگر مناطق جهان.

 

 

 

 

 

منابع فارسی:

1- برمن، مارشال 1982). تجربه مدرنیته. ترجمه مراد فرهاد پور(1379). تهران: طرح نو

2- جنکینز، تریشا (2012). دلقک ها و آدم کش ها: نقش سازمان سیا در هالیوود. ترجمه امیر یزدیان (1394) . تهران: ترجمان

 

 

منابع لاتین:

Bushnel, W. (2006) Paying for the damage:The quiet American revisited. Film and history 36, no. 2.

Evans, M. S. (2007). Blacklisted by History: The Untold Story of Senator Joe McCarthy and His Fight Against America's Enemies. Crown Forum.

Gribble, R. (2003). Anti-comminism, Patrick Peyton, CSC, and the CIA”. Journal of Church and State 45, no. 3.

Leab, D. (2007). Orwell Subverted: The CIA and the filiming og Animal farm”. Pennsylvania: Pennsylvania state university press.

Rositzke, H. (1988). The CIA secret operation: Espionage, Counterespionage, and Covert Action. Boulder: Westview Press.

Saunders, F. S. (1999). The Caltural Cold War. New York: New Press

Shaw, Tony. (2007). Hollywoods Cold War. Edinburgh: Edinburgh University Press.

 

 

پایگاه های اینترنتی:

https://www.britannica.com/topic/McCarthyism


بعد نوشته: خیال می کردم ودر نوشته قبلی ام ننوشتن را گفته ام و نوشتن را گذاشته ام برای امروز. حالا که دو متن را می خوانم می فهمم که این دو عین هم اند. همان گونه که چیزی نوشته می شود، نانوشتنی هایی نیز نوشته نمی شوند. منظورم از نانوشتنی چیز های ماورایی نیست. بلکه چیزهایی است که اگر نگوییم هیچ، واجد کمترین واحد های ارزش در عالم اند.

 

 

نوشتن؛ عملی اخلاقی است. منظورم از اخلاقی» بودن تاکید بر تعهدی است که باعث می شود نوشتن هدفی غایی داشته باشد و بتواند درون واژه های خود چیز بیشتری را نشان بدهد. اما به طور حیرت انگیزی این ویژگی مستم آن است که نویسنده چنین قصدی نداشته باشد و سعی کند صرفا آنچه را که می بیند و می شنود و می بوید و حس می کند بنویسد. به همین قاعده متوجه می شویم که بلند پروازی نویسنده است که باعث می شود متن وی درون چارچوب های محصوری که هیچگاه قصد طراحی آنان را نداشته است محصور شود. این عدم قناعت نویسنده به آنچه که می بیند و می داند، هر چقدر که بیشتر شود متن محدود تر و تاریک تری را به نمایش خواهد گذاشت. به همین دلیل است که من احساس می کنم اولین شرط نوشتن یک متن تعهد است. تعهد چیزی نیست که نسبت به هدفی آرمانی و ماورا آنچه موجود است صورت بگیرد. بلکه تعهد عین قناعت به همان صداقتی است که بدیهی ترین و شفاف ترین احساسات انسانی را منعکس می کند. به همین قاعده می توان گفت متن شیوه اندیشیدن نیست. متن نشانه و گواهی برای اشاره به حقیقتی پوشانده شده نیست. متن عریان است و سعی می کند آنچه را که حقیقتا موجود است، در آشکارترین و بدیهی ترین حالت ممکن عرضه کند. به همین دلیل نمی توان از نویسندگانی که از نوشتن خود هدفی جز نوشتن دارند انتظار خلق آثاری شگرف داشت.

البته باید این تذکر را بدهم که تعبیر نوشتن برای نوشتن (یا اگر بخواهیم قاوتی عام تر داشته باشیم: انجام هر هدفی صرفا به خاطر خود آن) امری حقیقتا ناممکن است. همان طور که در حالت پیشین، بلند پروازی نویسنده مانع از بلند پروازی متن وی می شد؛ در این حالت نیز تظاهر نویسنده و فروتنی ساختگی وی نیز مانع از خلق نتیجه ای خارق العاده خواهد شد. اتفاقا در این حالت، نویسنده زیرک ما به خوبی سازوکار متناقض موجود در حالت قبل را شناخته است و سعی می کند با توسل به فروتنی و تشبّه به شرایط مطلوب، نتیجه ای مطلوب اخذ کند. اما باید خاطر نشان کرد که همین زیرکی در نهایت کار دست نویسنده باهوش ما می دهد و وی را با تناقضی دیگر تنها می گذارد.

تنها راه نوشتن، تعهد اخلاقی به نوشتن و به بیان بهتر، تعهد اخلاقی به اتصال نویسنده و نوشته است. هنگامی که ما اتصال نویسنده از متن را فرض می گیریم، هر دو را به گوشه ای می افکنیم و سعی می کنیم با قلاب ها و کلیشه های خودمان، آنچه پذیرفتنی تر به نظر می رسد را شکار کنیم. با این حال منظور من این نیست که می بایست نویسنده را همواره به اثر الصاق کرد و با عملی که کواشگران موسوم به تبارشناس و روانکاو انجام می دهند وی را شناسایی کرد. بلکه منظور من رهگیری همیشگی اراده ای هوشمندانه در پس اثر، و شناختن ظرافت های آن اراده است. در این هنگام و تنها در این هنگام است که ما می توانیم به جهان متن پلی بزنیم و بی آنکه اثر ظریف پیش روی خودمان را با حرکتی نا بهنگام خراب کنیم، در تمامی ابعاد آن کند و کاو کنیم.

بدین ترتیب؛ اولین شرط نوشتن، تعهد اخلاقی به انسان بودن و دور کردن آن از دو ساحت خطرناک خدا بودن و شی بودن است. در این هنگام است که عمل صادقانه می تواند خود را خطوطی ادامه دهد که ما آن ها را آثار نبوغ آمیز حقیقی بشری می نامیم.

 

 

 

بامداد


.

بسم الله الرحمن الرحیم

فعالیت های پروپاگاندایی ایالات متحده علیه شوروی در طول جنگ سرد

سید محمد یحیی هاشمی

 

 

کشور ایالات متحده آمریکا در طول تاریخ خود به دلیل موقعیت و قدرت ی برجسته اش، تاکنون با چالش ها و دشمنی های زیادی روبرو بوده است که هر کدام از این خصومت ها ظرافت ها و استراتژی های خاصی را می طلبیده است. گسترده ترین چالش ایالات متحده به دورانی برمی گردد که از آن با تعبیر جنگ سرد» یاد می شود. جنگ سرد شامل زورآزمایی های دو قطب برجسته دهه های 40 تا 90 میلادی می شود که در عرصه های گوناگونی تجلی داشته است. یکی از این عرصه های عرصه تبلیغات و جنگ رسانه ای دو کشور بوده که تاثیرات بسیار زیادی بر سرنوشت این تخاصم داشت.

مهم ترین اقدامات رسانه ای و تبلیغاتی دولت آمریکا توسط دو جریان عمده پیگیری می شد. جریان اول جریان موسوم به مک کارتیسم است. دکتر مراد فرهاد پور در ترجمه کتاب تجربه مدرنیته اثر مارشال برمن مک کارتیسم را چنین تعریف می کند: فعالیت های ضد کمونیستی سناتور مک کارتی در آغاز دوره جنگ سرد که موجب شد موجی از عوام فریبی، سانسور، فهرست های سیاه، گزینش شغلی، مخالفت با روشنفکران، افشاگریها و دادگاه های نمایشی و تفتیش عقاید، فضای اجتماعی آمریکای دهه 1950 را دربرگیرد. بسیاری از افراد به ویژه روشنفکران به اتهام کمونیست بودن شغل خود را از دست دادند و به طریق مختلف آزاد و اذیت شدند. نکته جالب توجه شباهت تمام عیار این مبارزه ضد کمونیستی با روش های مرسوم در کشور های کمونیست بود.» (برمن، 1379: 45) مثال بارز این نکته دکتر فرهاد پور، هنرمند مشهور چارلی چاپلین است که پس از مدتی به دلیل فشارهای فراوان به انگلستان مهاجرت کرد.

در نسخه اینترنتی دانشگاه بریتانیکا این جریان با تفصیل بیشتری معرفی شده و صفحه مربوط به مک کارتیسم، می توان اطلاعات بیشتری را جستجو کرد. در این صفحه به سخنرانی مشهور سناتور مک کارتی اشاره شده که وی با اشاره به لیستی که در دست داشت و ادعا می کرد شامل اسامی بسیاری از هنرمندان و روشنفکران مدافع کمونیسم است، باعث به راه افتادن موج عظیمی علیه نیروهای بسیاری از نیروهای فرهنگی آمریکایی می شود. موج عظیمی که به تعبیر سناتور مک کارتی نبردی میان مسیحیت و بی خدایی کمونیستی بود.

یکی از کتاب های چاپ شده در مورد سناتور مک کارتی و فعالیت های وی، کتابی است از مدفورد استنتن اوانز، ژورنالیست آمریکایی با نام Blacklisted by history: the untold story of senator JOE McCARTHY که به تعبیر ان کولتر، ستون نویس مشهور و مفسیر ی جمهوری خواه، مهم ترین کتاب نوشته شده بعد از انجیل است. در این کتاب نویسنده تلاش می کند اطلاعات جامعی از عملکرد کلی سناتور مک کارتی ارائه دهد، خصوصا که زیر عنوان این کتاب نیز مستقیما به این مسئله اشاره می کند: And his fight against America’s enemies.

جریان دوم، جریانی است که توسط سازمان جاسوسی CIA و با محوریت اعمال این سازمان راهبری می شده است. یکی از منابعی که در این مورد تالیف شده است کتابی است از تاریخ نگار و نویسنده بریتانیایی فرانسیس استونر سندرز با عنوان جنگ سرد فرهنگی». همان طور که از زیرعنوان این کتاب بر می آید(The CIA and the World of Arts and Letters) این کتاب بر نقش سازمان جاسوسی سیا بر تحولات فرهنگی جنگ سرد اشاره دارد. نویسنده در مقدمه این کتاب به برنامه های پنهانی و محرمانه دولت آمریکا و پرپاگاندای صورت گرفته توسط این دولت در اروپای غربی اشاره شده است. استونز در این مقدمه به فعالیت هایی چون تاسیس کنگره آزادی فرهنگی و استخدام بیش از ده ها پرسنل و همچنین انتشار کتب و مجالات پرتعداد از سوی سیا اشاره می کند. این فعالیت ها عموما به وسیله مایکل جوسلسون، نیروی سازمان CIA در طول سال های 1950 تا 1967 ایجاد و هدایت می شده. البته نویسنده ابتدای فعالیت های سازمان جاسوسی CIA را از سال 1947 می داند، زمانی که با ایجاد یک کنسرسیوم متشکل از نیروهای فرهنگی سابقا وفادار مارکسیسم(که اکنون به خاطر فشار های شوروی گریخته بودند) قصد درانداختن طرحی را داشتند که نویسنده با تعبیر مسیر آمریکایی» از آن یاد می کند. (Saunders, 1999: 1-6)

از سوی دیگر، سازمان سیا در درون خود کشور آمریکا نیز بیکار نبود و فعالیت های بسیاری را صورت می داد. عمده این فعالیت ها در سینما و از طریق هالیوود صورت گرفت. اولین اقدامات توسط اداره هماهنگی برنامه صورت گرفت. اداره هماهنگی برنامه که به عنوان اتاق فکر سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا شناخته می شود تحت نظارت وزارت کشور و دفاع آمریکا فعالیت می کرد اما در واقع در سازمان اطلاعات مرکزی مستقر بود. (Shaw, 2007: 75-79) از جمله اقداماتی که این نهاد انجام داد مذاکره دو تن از اعضای این اداره با بیوه جورج اورول، نویسنده رمان قلعه حیوانات» مبنی بر در اختیار گرفتن حق تولید فیلم و انیمیشن از این اثر بود، زیرا هر چه که بود، اورول در این کتاب به شدت به سردمداران رژیم کمونیستی و سوسیالیستی تاخته بود. تونی شاو در کتاب خود ادعا می کند که اداره هماهنگی به این دلیل رمان قلعه حیوانات را انتخاب کرد که قابلیت ساخت انیمیشن از روی آن به راحتی وجود داشت و مردم بی سواد کشورهای در حال توسعه و کارگران صنعتی کشور های در حال توسعه می توانستند معنای آن را بفهمند.(همان، 2007: 75-79) این فیلم با وجود تلاش آمریکایی ها برای کمرنگ نشان دادن نقش خود در تولید آن توفیقی نیافت اما توجهات بسیاری را جلب کرد، زیرا سازندگان این فیلم، انتهای این فیلم را که شامل کنایه ای دو سویه هم به سردمداران نظام کمونیسم و هم سردمداران نظام سرمایه داری بود را دستکاری کردند تا مسقیما پیامی ضد کمونیستی را انقال دهد. (Leab, 2007: 137) اواخر دهه 50 میلادی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در عرصه سرمایه گذاری مخفیانه در فرآیند توزیع فیلم های خارجی در مناطقی از جهان که مستعد پذیرش ایدئولوژی کمونیسم بودند خبره شده بود. (Shaw, 2007: 76) برای مثال می توان به اشاعه و انتشار گسترده فیلم های ذکرخوانی اسپانیولی زبان متعلق به پدر پیتون در آمریکای جنوبی اشاره کرد که با هدف ترویج کاتولیسیسم و اتحاد خانوادگی و دعا خوانی می توانست سد دفاعی محکمی برابر کمونیسم باشد. (Gribble, 2003: 543) مجموعه فیلم های مستند چرا می جنگیم از کارگردان مشهور فرانک کاپرا نمونه دیگری از این جریانات بود. سیا با راهنمایی کمیته روان شناسی راهبردی سعی کرده بود جزئیات دقیقی از شرایط شوروی را به دست این کارگردان برساند تا بتواند از این اطلاعات در فیلم هایش استفاده کند. (Bushnel, 2006: 37) البته فرانک کاپرا تنها سینماگری نبود که مستقیما به سیا وارد همکاری شد. کمیته آزادی فرهنگی(که بالاتر در مورد آن نقل شد) توانسته بود با افرادی چون ماکیل ردگریو، جوزف مانکیویچ و . همکاری کند.(همان، 2006: 39) هری روزیتسکی در کتاب عملیات های سری سیا توضیح می دهد که اواخر دهه 1950 تا اویل دهه 1960 دوران طلایی مبارزات تبلیغات مخفی سیا بود، ولی سرانجام اواخر دهه 1960 این تلاش های کمتر شد. (Rositzke, 1988: 156) پل بری، یکی از افسران سیا هم سال ها بعد در مصاحبه با تریشا جنکیز مولف کتاب دلقک ها و آدمکش ها: نقش سازمان سیا در هالیوود توضیح داد که در طول جنگ سرد ده ها قسمت از مجموعه تلوزیونی سلسله در آلمان شرقی منتشر شد تا شهروندان این سرزمین با فرهنگ سرمایه داری و زندگی پرزرق و برق آن آشنا شوند. (جنکینز، 1394: 29)

این ها نمونه ای از فعالیت های تبلیغی دولتی در امریکا بودند که نشان می دهند که نبرد فرهنگی در طول جنگ سرد چگونه و از طریق چه کانال هایی پیش برده می شد. کانال رسمی تحت عنوان فعالیت های گسترده مک کارتیسم و فعالیت های جاری در لایه های پنهانی تر با محوریت سازمان سیا هم در آمریکا و هم در دیگر مناطق جهان.

 

 

 

 

 

منابع فارسی:

1- برمن، مارشال 1982). تجربه مدرنیته. ترجمه مراد فرهاد پور(1379). تهران: طرح نو

2- جنکینز، تریشا (2012). دلقک ها و آدم کش ها: نقش سازمان سیا در هالیوود. ترجمه امیر یزدیان (1394) . تهران: ترجمان

 

 

منابع لاتین:

Bushnel, W. (2006) Paying for the damage:The quiet American revisited. Film and history 36, no. 2.

Evans, M. S. (2007). Blacklisted by History: The Untold Story of Senator Joe McCarthy and His Fight Against America's Enemies. Crown Forum.

Gribble, R. (2003). Anti-comminism, Patrick Peyton, CSC, and the CIA”. Journal of Church and State 45, no. 3.

Leab, D. (2007). Orwell Subverted: The CIA and the filiming og Animal farm”. Pennsylvania: Pennsylvania state university press.

Rositzke, H. (1988). The CIA secret operation: Espionage, Counterespionage, and Covert Action. Boulder: Westview Press.

Saunders, F. S. (1999). The Caltural Cold War. New York: New Press

Shaw, Tony. (2007). Hollywoods Cold War. Edinburgh: Edinburgh University Press.

 

 

پایگاه های اینترنتی:

https://www.britannica.com/topic/McCarthyism


چند روزی ویرگول را بالا پایین کردم، به این امید که هر از گاهی آنجا بنویسم. به دلم ننشست. همین جا بهتر است. مخصوصا آنجایی به شعور و شخصیتم برخورد که کنار عنوان هر مطلب یک قسمتی گذاشته بودند که نشان می داد مطالعه آن مطلب چند دقیقه طول می کشد! این را که دیدم تصمیمم قطعی و بدون بازگشت شد.

این دقیقه ها را باید دور انداخت. متنی که از پیش برایم تعیین کند در چند دقیقه خوانده خواهد شد، نخواندنش بهتر است. مخصوصا متن هایی که حول و حوش کلید واژه هایی مثل بهینه سازی، استارتاپ، زندگی مینیمال و . می چرخند. همه‌شان تهوع آورند. از بیخ.

.

قصد دارم اینجا از تجربه هایم بنویسم. از تجربه های خواندن متون کلاسیک. می خواهم راهنمایی بنویسم برای کسانی که روزی بخواهند متون کلاسیک بخوانند و احیانا علاقه داشته باشند از مصیبت های قبلی‌ها عبرت بگیرند. البته اینها همه به وسع خودم است. من در حوزه کاری خودم آدم برجسته ای نبودم و به همین دلیل نمی توانم خودم را بازار متن فروشی ها عرضه کنم، و صد البته و به طریق اولی نمی توانم اینها را در جایی ثبت کنم که جلوی چشم همه باشد. پس چه بهتر که جلوی چشم خودم باشد و احیانا چند مخاطبی که به اشتباه، یا تصادف، و یا بدِ روزگار از اینجا رد می شوند.

در نهایت، اگر در گفتن این جمله صداقت کافی داشته باشم، من قصد دیگری نیز از نوشتن این تجربه ها دارم: قصد رهایی از آنچه که تاکنون گریبان مرا گرفته و تلاش های جدید مرا به حفره هایی فرو می برد که از گَرد تلخکامی ها آلوده گشته.

بدین ترتیب می بایست مقدمه ای بنویسم برای اینکه اولا مشخص بشود منظور از متون کلاسیک چیست و ثانیا متون مورد نظر را نام ببرم و ثالثا شیوه‌ی احتمالی این را نیز به قدری که ممکن باشد معلوم کنم.

 


به نام خدا

 

صابری اکبری، دوست و همکلاسی‌ام، متنی منتشر کرده که آن را اینجا بارگزاری کرده‌ام و می‌خواهم ملاحظه خودم را در ادامه بنویسم:

ماجرای چاقو و دسته اش

نسخه PDF نوشته‌ی خودم

 

 

 

روزی روزگاری خیاطی در مسیر قبرستان دکان داشت. این خیاط عادتی داشت. کوزه‌ای را مخصوص گذاشته بود و هرگاه پیکر مرده‌ای را به قبرستان می‌بردند سنگی در کوزه می‌انداخت. یک روز خودش مرد. از قضا مردی به دنبال خیاط می‌گشت. سراغ او را از دکان همسایه گرفت. همسایه گفت: عاقبت خیاط هم در کوزه افتاد.

.

برای نقد فرهنگ سرمایه‌داری و فرهنگ مدرن زاییده از دل آن نباید پیام‌ها و مفاهیم آثار تولیدشده در این فرهنگ را مورد نقد قرار بدهیم. دلیلی که من می‌خواهم با استناد به آن از جمله‌ی اولم دفاع کنم این است که چنین کاری اساساً ممکن نیست.

ادامه مطلب


بعد نوشته: خیال می کردم در نوشته قبلی ام ننوشتن را گفته ام و نوشتن را گذاشته ام برای امروز. حالا که دو متن را می خوانم می فهمم که این دو عین هم اند. همان گونه که چیزی نوشته می شود، نانوشتنی هایی نیز نوشته نمی شوند. منظورم از نانوشتنی چیز های ماورایی نیست. بلکه چیزهایی است که اگر نگوییم هیچ، واجد کمترین واحد های ارزش در عالم اند.

 

 

نوشتن؛ عملی اخلاقی است. منظورم از اخلاقی» بودن تاکید بر تعهدی است که باعث می شود نوشتن هدفی غایی داشته باشد و بتواند درون واژه های خود چیز بیشتری را نشان بدهد. اما به طور حیرت انگیزی این ویژگی مستم آن است که نویسنده چنین قصدی نداشته باشد و سعی کند صرفا آنچه را که می بیند و می شنود و می بوید و حس می کند بنویسد. به همین قاعده متوجه می شویم که بلند پروازی نویسنده است که باعث می شود متن وی درون چارچوب های محصوری که هیچگاه قصد طراحی آنان را نداشته است محصور شود. این عدم قناعت نویسنده به آنچه که می بیند و می داند، هر چقدر که بیشتر شود متن محدود تر و تاریک تری را به نمایش خواهد گذاشت. به همین دلیل است که من احساس می کنم اولین شرط نوشتن یک متن تعهد است. تعهد چیزی نیست که نسبت به هدفی آرمانی و ماورا آنچه موجود است صورت بگیرد. بلکه تعهد عین قناعت به همان صداقتی است که بدیهی ترین و شفاف ترین احساسات انسانی را منعکس می کند. به همین قاعده می توان گفت متن شیوه اندیشیدن نیست. متن نشانه و گواهی برای اشاره به حقیقتی پوشانده شده نیست. متن عریان است و سعی می کند آنچه را که حقیقتا موجود است، در آشکارترین و بدیهی ترین حالت ممکن عرضه کند. به همین دلیل نمی توان از نویسندگانی که از نوشتن خود هدفی جز نوشتن دارند انتظار خلق آثاری شگرف داشت.

البته باید این تذکر را بدهم که تعبیر نوشتن برای نوشتن (یا اگر بخواهیم قاوتی عام تر داشته باشیم: انجام هر هدفی صرفا به خاطر خود آن) امری حقیقتا ناممکن است. همان طور که در حالت پیشین، بلند پروازی نویسنده مانع از بلند پروازی متن وی می شد؛ در این حالت نیز تظاهر نویسنده و فروتنی ساختگی وی نیز مانع از خلق نتیجه ای خارق العاده خواهد شد. اتفاقا در این حالت، نویسنده زیرک ما به خوبی سازوکار متناقض موجود در حالت قبل را شناخته است و سعی می کند با توسل به فروتنی و تشبّه به شرایط مطلوب، نتیجه ای مطلوب اخذ کند. اما باید خاطر نشان کرد که همین زیرکی در نهایت کار دست نویسنده باهوش ما می دهد و وی را با تناقضی دیگر تنها می گذارد.

تنها راه نوشتن، تعهد اخلاقی به نوشتن و به بیان بهتر، تعهد اخلاقی به اتصال نویسنده و نوشته است. هنگامی که ما اتصال نویسنده از متن را فرض می گیریم، هر دو را به گوشه ای می افکنیم و سعی می کنیم با قلاب ها و کلیشه های خودمان، آنچه پذیرفتنی تر به نظر می رسد را شکار کنیم. با این حال منظور من این نیست که می بایست نویسنده را همواره به اثر الصاق کرد و با عملی که کواشگران موسوم به تبارشناس و روانکاو انجام می دهند وی را شناسایی کرد. بلکه منظور من رهگیری همیشگی اراده ای هوشمندانه در پس اثر، و شناختن ظرافت های آن اراده است. در این هنگام و تنها در این هنگام است که ما می توانیم به جهان متن پلی بزنیم و بی آنکه اثر ظریف پیش روی خودمان را با حرکتی نا بهنگام خراب کنیم، در تمامی ابعاد آن کند و کاو کنیم.

بدین ترتیب؛ اولین شرط نوشتن، تعهد اخلاقی به انسان بودن و دور کردن آن از دو ساحت خطرناک خدا بودن و شی بودن است. در این هنگام است که عمل صادقانه می تواند خود را خطوطی ادامه دهد که ما آن ها را آثار نبوغ آمیز حقیقی بشری می نامیم.

 

 

 

بامداد


بسم الله الرحمن الرحیم

فعالیت های پروپاگاندایی ایالات متحده علیه شوروی در طول جنگ سرد

سید محمد یحیی هاشمی

 

 

کشور ایالات متحده آمریکا در طول تاریخ خود به دلیل موقعیت و قدرت ی برجسته اش، تاکنون با چالش ها و دشمنی های زیادی روبرو بوده است که هر کدام از این خصومت ها ظرافت ها و استراتژی های خاصی را می طلبیده است. گسترده ترین چالش ایالات متحده به دورانی برمی گردد که از آن با تعبیر جنگ سرد» یاد می شود. جنگ سرد شامل زورآزمایی های دو قطب برجسته دهه های 40 تا 90 میلادی می شود که در عرصه های گوناگونی تجلی داشته است. یکی از این عرصه های عرصه تبلیغات و جنگ رسانه ای دو کشور بوده که تاثیرات بسیار زیادی بر سرنوشت این تخاصم داشت.

مهم ترین اقدامات رسانه ای و تبلیغاتی دولت آمریکا توسط دو جریان عمده پیگیری می شد. جریان اول جریان موسوم به مک کارتیسم است. دکتر مراد فرهاد پور در ترجمه کتاب تجربه مدرنیته اثر مارشال برمن مک کارتیسم را چنین تعریف می کند: فعالیت های ضد کمونیستی سناتور مک کارتی در آغاز دوره جنگ سرد که موجب شد موجی از عوام فریبی، سانسور، فهرست های سیاه، گزینش شغلی، مخالفت با روشنفکران، افشاگریها و دادگاه های نمایشی و تفتیش عقاید، فضای اجتماعی آمریکای دهه 1950 را دربرگیرد. بسیاری از افراد به ویژه روشنفکران به اتهام کمونیست بودن شغل خود را از دست دادند و به طریق مختلف آزاد و اذیت شدند. نکته جالب توجه شباهت تمام عیار این مبارزه ضد کمونیستی با روش های مرسوم در کشور های کمونیست بود.» (برمن، 1379: 45) مثال بارز این نکته دکتر فرهاد پور، هنرمند مشهور چارلی چاپلین است که پس از مدتی به دلیل فشارهای فراوان به انگلستان مهاجرت کرد.

در نسخه اینترنتی دانشگاه بریتانیکا این جریان با تفصیل بیشتری معرفی شده و صفحه مربوط به مک کارتیسم، می توان اطلاعات بیشتری را جستجو کرد. در این صفحه به سخنرانی مشهور سناتور مک کارتی اشاره شده که وی با اشاره به لیستی که در دست داشت و ادعا می کرد شامل اسامی بسیاری از هنرمندان و روشنفکران مدافع کمونیسم است، باعث به راه افتادن موج عظیمی علیه نیروهای بسیاری از نیروهای فرهنگی آمریکایی می شود. موج عظیمی که به تعبیر سناتور مک کارتی نبردی میان مسیحیت و بی خدایی کمونیستی بود.

یکی از کتاب های چاپ شده در مورد سناتور مک کارتی و فعالیت های وی، کتابی است از مدفورد استنتن اوانز، ژورنالیست آمریکایی با نام Blacklisted by history: the untold story of senator JOE McCARTHY که به تعبیر ان کولتر، ستون نویس مشهور و مفسیر ی جمهوری خواه، مهم ترین کتاب نوشته شده بعد از انجیل است. در این کتاب نویسنده تلاش می کند اطلاعات جامعی از عملکرد کلی سناتور مک کارتی ارائه دهد، خصوصا که زیر عنوان این کتاب نیز مستقیما به این مسئله اشاره می کند: And his fight against America’s enemies.

جریان دوم، جریانی است که توسط سازمان جاسوسی CIA و با محوریت اعمال این سازمان راهبری می شده است. یکی از منابعی که در این مورد تالیف شده است کتابی است از تاریخ نگار و نویسنده بریتانیایی فرانسیس استونر سندرز با عنوان جنگ سرد فرهنگی». همان طور که از زیرعنوان این کتاب بر می آید(The CIA and the World of Arts and Letters) این کتاب بر نقش سازمان جاسوسی سیا بر تحولات فرهنگی جنگ سرد اشاره دارد. نویسنده در مقدمه این کتاب به برنامه های پنهانی و محرمانه دولت آمریکا و پرپاگاندای صورت گرفته توسط این دولت در اروپای غربی اشاره شده است. استونز در این مقدمه به فعالیت هایی چون تاسیس کنگره آزادی فرهنگی و استخدام بیش از ده ها پرسنل و همچنین انتشار کتب و مجالات پرتعداد از سوی سیا اشاره می کند. این فعالیت ها عموما به وسیله مایکل جوسلسون، نیروی سازمان CIA در طول سال های 1950 تا 1967 ایجاد و هدایت می شده. البته نویسنده ابتدای فعالیت های سازمان جاسوسی CIA را از سال 1947 می داند، زمانی که با ایجاد یک کنسرسیوم متشکل از نیروهای فرهنگی سابقا وفادار مارکسیسم(که اکنون به خاطر فشار های شوروی گریخته بودند) قصد درانداختن طرحی را داشتند که نویسنده با تعبیر مسیر آمریکایی» از آن یاد می کند. (Saunders, 1999: 1-6)

از سوی دیگر، سازمان سیا در درون خود کشور آمریکا نیز بیکار نبود و فعالیت های بسیاری را صورت می داد. عمده این فعالیت ها در سینما و از طریق هالیوود صورت گرفت. اولین اقدامات توسط اداره هماهنگی برنامه صورت گرفت. اداره هماهنگی برنامه که به عنوان اتاق فکر سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا شناخته می شود تحت نظارت وزارت کشور و دفاع آمریکا فعالیت می کرد اما در واقع در سازمان اطلاعات مرکزی مستقر بود. (Shaw, 2007: 75-79) از جمله اقداماتی که این نهاد انجام داد مذاکره دو تن از اعضای این اداره با بیوه جورج اورول، نویسنده رمان قلعه حیوانات» مبنی بر در اختیار گرفتن حق تولید فیلم و انیمیشن از این اثر بود، زیرا هر چه که بود، اورول در این کتاب به شدت به سردمداران رژیم کمونیستی و سوسیالیستی تاخته بود. تونی شاو در کتاب خود ادعا می کند که اداره هماهنگی به این دلیل رمان قلعه حیوانات را انتخاب کرد که قابلیت ساخت انیمیشن از روی آن به راحتی وجود داشت و مردم بی سواد کشورهای در حال توسعه و کارگران صنعتی کشور های در حال توسعه می توانستند معنای آن را بفهمند.(همان، 2007: 75-79) این فیلم با وجود تلاش آمریکایی ها برای کمرنگ نشان دادن نقش خود در تولید آن توفیقی نیافت اما توجهات بسیاری را جلب کرد، زیرا سازندگان این فیلم، انتهای این فیلم را که شامل کنایه ای دو سویه هم به سردمداران نظام کمونیسم و هم سردمداران نظام سرمایه داری بود را دستکاری کردند تا مسقیما پیامی ضد کمونیستی را انقال دهد. (Leab, 2007: 137) اواخر دهه 50 میلادی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در عرصه سرمایه گذاری مخفیانه در فرآیند توزیع فیلم های خارجی در مناطقی از جهان که مستعد پذیرش ایدئولوژی کمونیسم بودند خبره شده بود. (Shaw, 2007: 76) برای مثال می توان به اشاعه و انتشار گسترده فیلم های ذکرخوانی اسپانیولی زبان متعلق به پدر پیتون در آمریکای جنوبی اشاره کرد که با هدف ترویج کاتولیسیسم و اتحاد خانوادگی و دعا خوانی می توانست سد دفاعی محکمی برابر کمونیسم باشد. (Gribble, 2003: 543) مجموعه فیلم های مستند چرا می جنگیم از کارگردان مشهور فرانک کاپرا نمونه دیگری از این جریانات بود. سیا با راهنمایی کمیته روان شناسی راهبردی سعی کرده بود جزئیات دقیقی از شرایط شوروی را به دست این کارگردان برساند تا بتواند از این اطلاعات در فیلم هایش استفاده کند. (Bushnel, 2006: 37) البته فرانک کاپرا تنها سینماگری نبود که مستقیما به سیا وارد همکاری شد. کمیته آزادی فرهنگی(که بالاتر در مورد آن نقل شد) توانسته بود با افرادی چون ماکیل ردگریو، جوزف مانکیویچ و . همکاری کند.(همان، 2006: 39) هری روزیتسکی در کتاب عملیات های سری سیا توضیح می دهد که اواخر دهه 1950 تا اویل دهه 1960 دوران طلایی مبارزات تبلیغات مخفی سیا بود، ولی سرانجام اواخر دهه 1960 این تلاش های کمتر شد. (Rositzke, 1988: 156) پل بری، یکی از افسران سیا هم سال ها بعد در مصاحبه با تریشا جنکیز مولف کتاب دلقک ها و آدمکش ها: نقش سازمان سیا در هالیوود توضیح داد که در طول جنگ سرد ده ها قسمت از مجموعه تلوزیونی سلسله در آلمان شرقی منتشر شد تا شهروندان این سرزمین با فرهنگ سرمایه داری و زندگی پرزرق و برق آن آشنا شوند. (جنکینز، 1394: 29)

این ها نمونه ای از فعالیت های تبلیغی دولتی در امریکا بودند که نشان می دهند که نبرد فرهنگی در طول جنگ سرد چگونه و از طریق چه کانال هایی پیش برده می شد. کانال رسمی تحت عنوان فعالیت های گسترده مک کارتیسم و فعالیت های جاری در لایه های پنهانی تر با محوریت سازمان سیا هم در آمریکا و هم در دیگر مناطق جهان.

 

 

 

 

 

منابع فارسی:

1- برمن، مارشال 1982). تجربه مدرنیته. ترجمه مراد فرهاد پور(1379). تهران: طرح نو

2- جنکینز، تریشا (2012). دلقک ها و آدم کش ها: نقش سازمان سیا در هالیوود. ترجمه امیر یزدیان (1394) . تهران: ترجمان

 

 

منابع لاتین:

Bushnel, W. (2006) Paying for the damage:The quiet American revisited. Film and history 36, no. 2.

Evans, M. S. (2007). Blacklisted by History: The Untold Story of Senator Joe McCarthy and His Fight Against America's Enemies. Crown Forum.

Gribble, R. (2003). Anti-comminism, Patrick Peyton, CSC, and the CIA”. Journal of Church and State 45, no. 3.

Leab, D. (2007). Orwell Subverted: The CIA and the filiming og Animal farm”. Pennsylvania: Pennsylvania state university press.

Rositzke, H. (1988). The CIA secret operation: Espionage, Counterespionage, and Covert Action. Boulder: Westview Press.

Saunders, F. S. (1999). The Caltural Cold War. New York: New Press

Shaw, Tony. (2007). Hollywoods Cold War. Edinburgh: Edinburgh University Press.

 

 

پایگاه های اینترنتی:

https://www.britannica.com/topic/McCarthyism


به نام خدا

 

صابری اکبری، دوست و همکلاسی‌ام، متنی منتشر کرده که آن را اینجا بارگزاری کرده‌ام و می‌خواهم ملاحظه خودم را در ادامه بنویسم:

ماجرای چاقو و دسته اش

نسخه PDF نوشته‌ی خودم

 

 

 

روزی روزگاری خیاطی در مسیر قبرستان دکان داشت. این خیاط عادتی داشت. کوزه‌ای را مخصوص گذاشته بود و هرگاه پیکر مرده‌ای را به قبرستان می‌بردند سنگی در کوزه می‌انداخت. یک روز خودش مرد. از قضا مردی به دنبال خیاط می‌گشت. سراغ او را از دکان همسایه گرفت. همسایه گفت: عاقبت خیاط هم در کوزه افتاد.

.

برای نقد فرهنگ سرمایه‌داری و فرهنگ مدرن زاییده از دل آن نباید پیام‌ها و مفاهیم آثار تولیدشده در این فرهنگ را مورد نقد قرار بدهیم. دلیلی که من می‌خواهم با استناد به آن از جمله‌ی اولم دفاع کنم این است که چنین کاری اساساً ممکن نیست.

ادامه مطلب


به نام خدا

 

صابری اکبری، دوست و همکلاسی‌ام، متنی منتشر کرده که آن را اینجا بارگزاری کرده‌ام و می‌خواهم ملاحظه خودم را در ادامه بنویسم:

ماجرای چاقو و دسته اش

نسخه PDF نوشته‌ی خودم

 

 

 

روزی روزگاری خیاطی در مسیر قبرستان دکان داشت. این خیاط عادتی داشت. کوزه‌ای را مخصوص گذاشته بود و هرگاه پیکر مرده‌ای را به قبرستان می‌بردند سنگی در کوزه می‌انداخت. یک روز خودش مرد. از قضا مردی به دنبال خیاط می‌گشت. سراغ او را از دکان همسایه گرفت. همسایه گفت: عاقبت خیاط هم در کوزه افتاد.

.

برای نقد فرهنگ سرمایه‌داری و فرهنگ مدرن زاییده از دل آن نباید پیام‌ها و مفاهیم آثار تولیدشده در این فرهنگ را مورد نقد قرار بدهیم. دلیلی که من می‌خواهم با استناد به آن از جمله‌ی اولم دفاع کنم این است که چنین کاری اساساً ممکن نیست.

ادامه مطلب


بسمه تعالی

 

به شدت احساس می کنم یکی از ضروری ترین کارهایی که همه» باید انجام بدهیم، نوشتن است.

منظور من از نوشتن این نیست که برویم و هر چه درونمان داریم به بقیه بگوییم. چنین کاری را شاید بتوان با اشتراک گذاری لحظات تهوع توسط بیمار مقایسه کرد.

نه

نوشتن اینها نیست. ما نباید در نوشتن هدفی خودخواهانه داشته باشیم. بلکه من با نوشتن خودم را مجددا می شناسم و به دنبال این خودشناسی، دیگران را هم به رسمیت می شناسم. منظورم این است که نوشتن در آنِ واحد دو هدف دارد: بازشناسی خود و بازشناسی دیگران. اگر بخواهم همین را با تعبیر دیگری بگویم و از آن نتیجه دلخواهم را بگیرم با اینطور بیان کنم: شخصی ترین و درونی ترین هدف در نوشتن هیچ مرزی با اهداف بیرونی و غیر شخصی ندارد. اینکه ما تصور کنیم گاهی برای دل خودمان می نویسیم و گاهی برای مطالعه بقیه، حرف گزافی است. می خواهم بگویم راهی که پیش روی نویسنده(به معنای عام کلمه) وجود دارد صرفا شامل دو گزینه است: آیا او انسان متعهدی است یا نه؟

ادامه مطلب


بسمه تعالی

 

 

(به دنبال صحبتی که با یکی از رفقا(م.ح) داشتم. قرار شد به صورت متنی نظرم را به اشتراک بگذارم. حقیقتا متن خوبی از آن در نیامد. اون بنده خدا هم با اینکه نگفت، ولی معلوم بود که راضی نبوده. به هر حال، ایده های متن برای خودم هنوز تازه است و جای بررسی بیشتر دارد. اما شکل و شمایل و بیانش افتضاح است)

 

 

درباره اندیشه، فرم و تحول ایماژ ها

 

 

نوشته زیر انضمامی ترین نوشته ای است که تا الان نوشته ام و فکر می کنم نوشتن آن در این دقایق، ضروری ترین کاری است که می توانستم انجام دهم.

هیچ چیزی را نمی توان انضمامی تر از مسئله ای که در مورد آن خواهم نوشت پیدا کرد. در واقع ما در مورد مسائل انضمامی به طور بسط یافته ای دچار توهم هستیم. آن چیزهایی که تاکنون انضمامی فرض می شدند در میان هاله های غلیظ انتزاعیات، هیجانات و احساسات جا گرفته اند. انضمامی ترین مسئله همواره بنیادی ترین مسئله است. برای پرداختن به چنین نکته ای نیاز به استدلال نیست. ما امور را یا می دانیم یا نمی دانیم. آنچه را که می دانیم دانسته ایم و آنچه را که نمی دانیم، حقیقتا نمی دانیم. تفاوت تنها در اجمال یا تفصیل آنهاست.

 

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها