چند روزی ویرگول را بالا پایین کردم، به این امید که هر از گاهی آنجا بنویسم. به دلم ننشست. همین جا بهتر است. مخصوصا آنجایی به شعور و شخصیتم برخورد که کنار عنوان هر مطلب یک قسمتی گذاشته بودند که نشان می داد مطالعه آن مطلب چند دقیقه طول می کشد! این را که دیدم تصمیمم قطعی و بدون بازگشت شد.

این دقیقه ها را باید دور انداخت. متنی که از پیش برایم تعیین کند در چند دقیقه خوانده خواهد شد، نخواندنش بهتر است. مخصوصا متن هایی که حول و حوش کلید واژه هایی مثل بهینه سازی، استارتاپ، زندگی مینیمال و . می چرخند. همه‌شان تهوع آورند. از بیخ.

.

قصد دارم اینجا از تجربه هایم بنویسم. از تجربه های خواندن متون کلاسیک. می خواهم راهنمایی بنویسم برای کسانی که روزی بخواهند متون کلاسیک بخوانند و احیانا علاقه داشته باشند از مصیبت های قبلی‌ها عبرت بگیرند. البته اینها همه به وسع خودم است. من در حوزه کاری خودم آدم برجسته ای نبودم و به همین دلیل نمی توانم خودم را بازار متن فروشی ها عرضه کنم، و صد البته و به طریق اولی نمی توانم اینها را در جایی ثبت کنم که جلوی چشم همه باشد. پس چه بهتر که جلوی چشم خودم باشد و احیانا چند مخاطبی که به اشتباه، یا تصادف، و یا بدِ روزگار از اینجا رد می شوند.

در نهایت، اگر در گفتن این جمله صداقت کافی داشته باشم، من قصد دیگری نیز از نوشتن این تجربه ها دارم: قصد رهایی از آنچه که تاکنون گریبان مرا گرفته و تلاش های جدید مرا به حفره هایی فرو می برد که از گَرد تلخکامی ها آلوده گشته.

بدین ترتیب می بایست مقدمه ای بنویسم برای اینکه اولا مشخص بشود منظور از متون کلاسیک چیست و ثانیا متون مورد نظر را نام ببرم و ثالثا شیوه‌ی احتمالی این را نیز به قدری که ممکن باشد معلوم کنم.

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها